ورزش، سایت تخصصی رشته های ورزشی  
بازگشت   ورزش، سایت تخصصی رشته های ورزشی > ورزش‌های هوایی > پاراگلایدینگ(Paragliding) > خطرات، مشکلات و سوانح پاراگلایدینگ

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
قدیمی 28-12-2010, 08:14 AM   #1
bahar
(کاربر طلایی)
 
bahar آواتار ها
 
تاریخ عضویت: Oct 2010
نوشته ها: 1,078
Icon89 یک اتفاق جالب در پرواز با پاراگلایدر



روزيـكـه عـقبـي پـرواز كـرديــم

در فوريه سال 1999 كمي پس از تمام شدن جام جهاني كوردوبا ( آرژانتين ) 20 نفر از خلبانان زبده شركت كننده در جام جهاني با مليتهاي مختلف به جنوب كشور براي شركت در يك مسابقه محلي عازم شدند . بولسون ( نام منطقه و مسابقه است ) . ولي ورود بادهاي شديد به منطقه اي با دشتهاي باريك بعلاوه آماده نبودن مسئولين مسابقه ، نزديك بود باعث يك حادثه هوايي دسته جمعي شود .

بيش از 50 خلبان در شرايط بسيار خطرناك و با 40 كيلومتر باد بطرف عقب فرود آمدند . روزيكه بسختي فراموش خواهند كرد . . .
از درون چادر و در حاليكه خود را از باران در امان نگه داشته ام مينويسم . در مورد اتفاق ديروز فكر ميكنم و اينكه آنرا چگونه نامگذاري كنم ؟ بر باد رفته ؟ 140 كيلومتردر ساعت ؟ ركورد جديد سرعت در پاراگلايدر ؟ يا شايد بخت آزمايي پاي شكسته ؟ديروز فقط يك پا نشكست بلكه چند نفر دچار آسيب هاي تقريبا جدي هم شدند .

ديروز در محل بلند شدن اشتياق موج ميزد . بنا به پيش بيني هواشناسي فكر ميكرديم كه ’پرواز بزرگي‘ بعد از چند روز متوسط خواهيم داشت . خلبان تست براحتي با يك ترمال بزرگ و قوي بالا رفت ولي وقتي سرش را از منطقه ايي كه باد شمالي وارد ميشد بيرون آورد اولين لگد را دريافت كرد . از محل بلند شدن همه سراسيمه و وحشتزده براي ديدن اين صحنه رفتيم ’پاراگلايدر به صخره ها برخورد ميكرد‘ ما بخوبي نميديدم ولي ’خدا را شكر كه كمكي را كشيد‘ . در سايت فتيله روحيه ها پائين كشيده شد .

زمان و باد بسرعت گذشتند و ’پنجره باز شد‘ . ما براي چي اينجا آمده ايم ؟ براي مسابقه و اگر قرار است كه با هيولاي نامرئي روبرو شويم بهتر است برويم . فليكس ، رائول و من رفتيم روي رمپ و درست موقعيكه ميخواستيم بال را باد كنيم مدير مسابقه تصميم گرفت موقتاً پنجره را ببندد . من و ديگر خلبانان اجازه گرفتيم كه پرواز كنيم و ميتوانم بگويم بد هم نبود . يك گشتي در دشت زديم و باد زيادي هم نمي وزيد . از آنجا توانستم دشتهاي مجاور را هم ببينم .

ابرهاي عدسي شكل نيز به چشم ميخورد كه بخود گفتم اين نشانه باد قوي است . پيش خود فكر كردم كه لابد اينجا اينجوري ميپرند ؟ ـ اعتراف ميكنم كه بيش از اين به اين موضوع فكر نكرده بودم . قبل از فرود و مثل روشهاي ضد استرس به نمايش آكرو برادران رودريگز ملحق شدم .

زمان كوتاهي گذشت و همه آرامتر شده بودند . وقتي مدير مسابقه اعلام كرد كه پنجره باز است اكثر خلبانان بيرون رفتند . حتي آنهايي كه تصميم گرفته بودند پرواز نكنند بسيار خوشحال شدند و در حال آماده كردن بال خود بودند .

براي اينكه خيالمان بيشتر راحت شود قسمت اول پرواز بسيار راحت بود ، خوب بالا ميرفتيم ولي ميبايست مراقب ديواره هم ميبوديم . در پايان ديواره وارد دشت امپوين ميشديم كه يك ’قيف طبيعي‘ است ، در واقع يك ونتوري بزرگ است ، وقتي كه باد ميوزد . تازه آنجا بود كه ترس ما شروع شد ، درست مثل اينكه دندانهاي گرگ را ديده باشيم ، چراكه برگشت غيرممكن بود و فقط سعي ميكرديم كه ازآنجا خارج شويم . باد زياد به وضوح مشاهده ميشد و هر چه به زمين نزديكتر ميشديم ، بيشتر هم ميشد .

با ديدن آنهايي كه از بالا ميرفتند و مثل پرهاي يك بالش پاره باد آنها را ميبرد ، تصميم گرفتم از رفتن بطرف ديواره خودداري كنم . اينهم فكر خوبي نبود . جي پي اس سرعت 80 و 90 كيلومتر در ساعت را نشان ميداد . فكر كردم كه ميتوانم در قسمتهاي باز دشت فرود بيايم ، ولي تنها چيزي كه بدست آوردم اين بود كه با ارتفاع كم در آخر دشت بودم و يك كوه كوچك مرا بالا و عقب ميبرد . سعي در فرود داشتم ولي بعد از نيم ساعت جنگيدن با باد و توربولانسهاي شديد ، يك ترمال بزرگ منفجر شد و با اينكه خيلي كج بود با اينحال بنظر ميرسيد كه بالاخره من را از اين مهلكه نجات ميدهد . آنطرفتر بسمت گل دشت بزرگي بود كه فرشته نجات بنظر ميرسيد .


هـر جـوري ميتـونـي فـرود بيـا

از اينجا به بعد موقعيت واقعاً اضطراري بود . به اين دشت چند تا دشت ديگر هم وصل ميشدند كه باعث باد هاي شديدي ميشدند . با حسابي كه كردم من اولين نفر بودم كه فرود آمدم و چيزي كه به سرم آمد ، مشابه چيزيست كه به سر 50 خلبان ديگر آمدكه لحظاتي بعد از من فرود آمدند . بعد از رها كردن ترمال در كفي بودم ، جايي كه در طول 20 كيلومتر فقط بوته ديد ميشد و در خط مستقيم بطرف گل حركت كردم . معمولاً در عبور هميشه سعي ميكنم كه نزديك به جاده بروم كه پياده روي كمتري داشته باشم ، ولي در اين موقعيت كاري نميتوانستم بكنم مگر اينكه اجازه ميدادم باد مرا ببرد . وقتي ميرفتم بخودم گفتم ’عجب سرعتي‘ . 120 كيلومتر در ساعت ، يعني اگر رو به باد ميكردم با سرعت 80 كيلومتر بطرف عقب پرواز ميكردم .

چيزيكه وحشت آور و دورنماي آن شكستن عضوي از بدن است . من مستقيم بطرف گل ميرفتم براي اينكه كمتر راه بروم و اگر نتوانستم راه بروم راحتر نجاتم بدهند . آخرين كيلومتر واقعاً هيجان انگيز بود . تمام حسها در آماده باش بودند و در حد امكان سعي در كنترل بال داشتم . ابرهاي بزرگ گردوخاك كه از زمين بلند ميشد حكايت از خشم باد داشت . يكي از مواقع نادري بود كه ابر، وسيله پروازي من بيشتر به يك اسباب بازي شبيه بود . در فكر خودم را با كسانيكه با بشكه از آبشار نياگارا پائين مي آمدند مقايسه ميكردم فكر كنم كه احساسمون يكي باشه .

پايان تقريباً غير واقعي بود . با وجود خطري كه تهديدم ميكرد مهو سرعتم بودم . هر چه به زمين نزديكتر ميشدم اين احساس قويتر بود . در آخرين لحظه رو به باد كردم و تازه متوجه شدم كه موقعيت چقدر خراب است .

وقتيكه كاملاً رو به باد بودم فقط به يك چيز فكر ميكردم :’دارم 40 كيلومتر عقبي پرواز ميكنم‘ . فقط 15 ثانيه وقت داشتم تا فرودم را طراحي كنم ، ولي در اين موقعيت زمان كمي براي طراحي وجود داشت . نميتوانستم برگردم و با بال بدوم و يا ترمز كنم ، كاري كه كردم كاملاً غريزي بود .

موقعيكه پايم داشت به زمين ميرسيد ترمزها را تا آخر كشيدم و بال را وامانده كردم .به زمين افتادم و بدون رها كردن ترمزها سه بار به پشت غلتيدم تا بال به زمين برسد . شانسي كه آوردم نيمي از بال به بوته هاي خاردار گير كرد . من كمي گيج ولي سالم بودم فقط كمي شانه ام درد ميكرد و تمام بدنم پر از خار شده بود . حالا كه به اصطلاح همه چيز گذشته بود مواظب بودم كه كشيده نشوم ، چون بال سعي در جدا شدن و ادامه پرواز داشت . خودم را با احتياط از صندلي جدا كردم و بدين ترتيب بال كاملاً بين بوته ها گير كرد .

در حاليكه خاك ميخوردم پاراها را ميديدم كه با چه مشكلات وحشتناكي ميگذشتند و اولين چيزي كه به ذهنم رسيد اينكه بيشتر از يكي صدمه خواهد ديد .

سندي يكي از دوستانمان اولين نفر در ليست بود . يك جمع شدگي شديد نزديك زمين ، و كاري هم نتوانسته بود انجام دهد و با پشت به زمين برخورد برخورد كرد . محافظ كمر خيلي كمكش كرد و فقط يك مهره كمر و چند تا دندانش شكست ولي با همه اينها بخير گذشت.

لوئيز كراندال يكي ديگر از دختران پرنده و يكي از خلبانان خوب جام جهاني هم ماجراي سختي را تجربه كرد . وقتي كه هنوز ارتفاع داشت بخاطر تغيير شديد باد بالش جمع شد و قسمتي از پارچه زير آويزها گير كرد ( كروات ) كه باعث پائين آمدن با اسپيرال غير قابل كنترل شد . وقتي خودش را ناتوان از حل آن ميبيند كمكي را ميكشد كه بال دوباره باز ميشود و اينبار بدتر از دفعه پيش ميچرخد .

بدتر از همه اينكه آويزهايي دور گردنش ميپيچد و نزديك بود با وسيله نجات دهنده خفه شود . باوركردني نيست كه توانست خونسردي خود را حفظ كند و چاقو را از جيبش بيرون آورده و آويزها را قطع كند . مي نوان گفت كه شانس آورده چون اين درست قبل از برخورد با زمين اتفاق افتاد .بدين شكل توانست خودش رو جمع و جور كند و جلوي ضرب را بگيرد . بعد از آن به زمين افتاده و شروع به چرخيدن ميكند و بين بال و كمكي ميپيچد كه همين امر باعث شد كه بالش بوسيله باد كشيده نشود . با اينحال چند ضربه شديد ميخورد و كلاهش ميشكند ، ولي جلوي ضربه ها را ميگيرد وفقط يك بريدگي نه چندان عميق برداشته است . طبق گفته لوئيز بدترين چيز اين بوده كه فكر ميكرده كه جان سالم بدر نميبرد .

خلاصه به كمپينگ رفتيم و با جملاتي مثل :’خدا را شكر ، خوبي‘ و ’چقدر خوشحالم ميبينمت‘ روبرو شديم . آنقدر خسته بودم كه ساعت 10 شب خوابم برد . صبح روز بعد وقتي بيدار شدم وحشتناك بود ، برنامه ريزان مسابقه گفتند كه فليكس را يك روستايي پيدا كرده و به بيمارستان رسانده . كمرش آسيب ديده و تمام شب از يك درخت آويزان بوده است .

نميتوانستم باور كنم من توي كيسه خواب سردم بود و او از يك درخت در تنها شبي كه باران آمد آويزان بوده است . در راه بيمارستان همگي رنگ پريده و مضطرب بودند و احساس گناه ميكردند . چون هرچند كه برنامه ريزان مسئول پيدا كردن همه خلبانان هستند ولي اين ما هستيم كه بايد مواظب باشيم و از خودمان مراقبت كنيم . هيچوقت رائول را اين چنين آشفته نديده بودم و تمام سعي من براي آرام كردن بچه ها بي فايده بود .

به بيمارستان رسيديم و فليكس را ديديم . كمي گيج بود ولي ميخنديد . يكي از مهره هاي كمرش له شده بود ولي بدون آسيب زدن به عصب . ضعف هم داشت آنهم بخاطر شبي بود كه روي درخت در سرما و با آنحال گذرانده بود . همانجا نحوه حادثه را برايمان تعريف كرد :

’’’ وقتي كه باد زياد شد محل فرودم را انتخاب كردم و با اسپيرال پائين آمدم ولي با آنهمه باد ، بلند شدن بال وحشتناك بود و وقتي بال كاملا عقب بود جمع شد . نتوانستم هيچكاري بكنم . جبران كردم ولي فقط كمي باز شد و چند تا چرخ جانانه زدم تا با درخت برخورد كردم و درست خوردم به تنه درخت و بيهوش شدم . وقتي بهوش آمدم ديدم يك پارا رد ميشود ،خوشحال شدم چون من راديو نداشتم .

گفتم خوب حتما به دنبالم ميايند و وقتي صداي هليكوپتر را شنيدم فكر كردم كه دنبال من آمده اند ولي نه ، آمده بودند تا سندي را نجات دهند . هوا رو به تاريكي ميرفت و سردتر و سردتر ميشد . من هم رفتم تو كيسه پارا و شب را مثل يك كابوس گذراندم . وقتي آفتاب در آمد ، هر جوري بود شروع به رفتن كردم . چند بار از حال رفتم ولي وقتي يك مزرعه ديدم به نجاتم اميدوار شدم و مستقيم بطرف آنجا رفتم . بالاخره يك آقايي را پيدا كردم و او هم آمبولانس و ترتيب دهندگان مسابقه را خبر كرد ‘‘‘ .

فليكس خوب ميشود ولي مسئله مهمي كه از تمام اين مسائل ياد گرفتيم ، اينست كه نبايد تمام تقصير ها را به گردن ترتيب دهندگان مسابقه انداخت . حقيقتاً اشتباهات زيادي داشتند . ولي اين اولين مسابقه اي بود كه آنجا انجام ميشد و تجربه زيادي با منطقه نداشتند . همينطور براي يك بحران مثل چيزي كه اتفاق افتاد ، آمادگي نداشتند . ولي براي ما خلبانان بايد درس عبرتي باشد . دست آخر ما مسئول پروازمان هستيم و اگر احساس خطر كرديم بايد از پرواز خودداري كنيم يا به آن پايان دهيم .

چه كسي بهتر از ما ميتواند در مورد سطح پروازيمان قضاوت كند ؟ و مهمتر از همه اينكه هيچوقت از يك هم پروازي غافل نشويد ، چراكه يك نجات بموقع ’’ تفاوت‘‘ را مشخص ميكند . در هر صورت بايد به فكر ديگر خلبانان نيز باشيم .
راستي بعد از همه اينها جي پي اس من 136 كيلومتر در ساعت را ضبط كرده است .


ویرایش توسط bahar : 29-12-2010 در ساعت 01:22 PM
bahar آنلاین نیست.   پاسخ با نقل قول
پاسخ

برچسب ها
ورزش, پرواز با پاراگلایدر


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code هست فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
کد HTML غیر فعال است

انتخاب سریع یک انجمن

War Dreams    Super Perfect Body    Scary Nature    Lovers School    Winner Trick    Hi Psychology    Lose Addiction    Survival Acts    The East Travel    Near Future Tech    How Cook Food    Wonderful Search    Discommend

Book Forever    Electronic 1    Science Doors    The Perfect Offers    Trip Roads    Travel Trip Time    Best Games Of    Shop Instrument    Allowedly


All times are GMT. The time now is 12:55 PM.


کپی رایت © 1388 . کلیه حقوق برای وبگاه حرف روز محفوظ است