تیله بازی بازی مخصوص کودکان
تیله بازی بازی مخصوص کودکان یکی از زمینههای فرهنگی که کمتر بدان توجه میشود بازیهای مردم و به ویژه بازیهای کودکان است. یادمان باشد در گذشتههای نه چندان دور، تقریبا هیچ یک از بازیها و امکانهای سرگرمی و تفریحی امروزی مانند تلویزیون و سینما و گوشیهای تلفن دستی (!) و مانند آنها وجود نداشته است. زندهیاد مرتضا راوندی یکی از جلدهای کتاب خود به نام «تاریخ اجتماعی ایران» را به بازیها و سرگرمیهای مردم ایران در درازنای تاریخ تخصیص داده است. اما من امروز میخواهم از تجربهی شخصی بگویم. یکی از بازیهای بسیار کهن در ایرانزمین و میان ایرانیان تیلهبازی است که در زیر قدیمیترین سندی را که من از آن میشناسم برایتان میآورم. امروزه گویا به خاطر گسترش بازیهای رایانگری و تصویری و «پیشرفت»های بشری دیگر این گونه بازیها - دست کم در شهرهای بزرگ ایران - «اُفت شخصیت» دارد و کسی به طرفشان نمیرود و همه باید با نینتندو (Nintindo) و سگا (Sega) و پلِیاستیشن (PlayStation) و اکس.باکس (Xbox) و مانند آن بازی کنند. البته شاید اگر در شهرهای فرنگ این بازی رایج شود و نشانهی پیشرفت بشود باز مردم شهرنشین ما به آن روی بیاورند. بگذریم. تیلهبازی همان طور که از نامش روشن است با گویهایی انجام میشود که به آن تیله میگویند. در زمان ما این گویها شیشهای هستند و در درون آنها پرههایی وجود دارد که گاه تعداد آنها جزو امیتازها و برتریهای تیله به شمار میآید و مثلا تیلهی شش پر یا پنجپر جذابیت و کشش خاصی دارد. هم چنین اندازهی تیله نیز مهم است. نوع بزرگ تیله را «تیلهی گاوی» میگویند که معمولا در مشت جا میشود و دو سه برابر تیلهی معمولی است. در این بازی گودالهایی روی زمین خاکی کنده میشود که به آنها گود یا گولو (گود کوچک) میگویند. هدف از بازی، انداختن تیلهها در گولو است. یک شیوهی این بازی چنین است: بر روی زمین چند گولو (دو یا سه یا بیشتر) به فاصلهی پنج شش گام از هم میکنند و دو بازیکن از فاصلهای تیلههای خود را روی زمین بازی میاندازند. باید طوری تیله را انداخت که در جای مناسب و نزدیک به گولوهای بیشتری باشد یعنی به اصطلاح در جای استراتژیک بیفتد. هدف هر کس انداختن تیلهی خود درون گولوها است و اگر کسی گولوهای بیشتری را بگیرد (یعنی یک بار تیلهاش را درون آن گولو برساند) برندهی آن دور بازی میشود. اگر کسی گولویی را بگیرد دیگر بازیکن دوم نمیتواند آن گولو را بگیرد و امیتاز آن را از دست داده است. پس از گرفتن هر گولو باید از آن بیرون آمد و به سوی گولوهای دیگر نشانه رفت. اگر هم تعداد گولوهای هر بازیکن با دیگری برابر باشد نتیجهی آن دور برابر است. وقتی همهی گولوها گرفته شدند دور بعدی آغاز میشود. برای راندن تیله و رساندن آن به گولو یک انگشت (معمولا انگشت اشاره یا میانی) را پشت آن میگذارند و انگشت اشاره یا میانی دست دیگر را روی این انگشت میگذارند. بعد با رها کردن انگشت زیرین، به تیله ضربه میزنند تا به سوی گولو برود. یک روش دیگر راندن تیله به اصطلاح «شان» زدن است. به گمان من شان کوتاه شدهی «نشان» است. زیرا در این روش انگشت کوچک را روی زمین میگذارند و شست را روی هوا میبرند و با انگشت اشاره یا میانی و شست دست دیگر تیله را نشانهگیری و با انگشت میانی تیله را با شدت پرتاب میکنند. گاه میتوان پیش از شان زدن، وجب هم گرفت و تیله را یک وجب جلوتر برد. این کار را «وجب شان» میگویند. گاهی اول بازی قرار گذاشته میشود که «وجب شان» قبول است یا نه یعنی میشود پیش از شان زدن وجب گرفت یا نمیتوان وجب را با شان ترکیب کرد. میتوانیم در حین بازی، تیلهی بازیکن دیگر را هم با تیلهی خودمان بزنیم که این زدن هم جزو امتیازها میشود و بخش مهم و هیجانانگیز بازی است. اگر شمار بازیکنها بیش از دو نفر باشد باید برای پرتاب آغازین تیله نوبت گرفت. معمولا نوبت گرفتن بدین صورت اعلام میشود که نفر اول میگویند «پیش ام». نفر دوم میگوید «دو پیش ام» و نفر سوم میگوید «سه پیش ام» و همین طور تا آخر. نفر آخر را هم میگویند «قاق» که به معنای آخر شدن است. اصطلاح دیگری که برای فراخواندن رقیب به بازی به کار میرود «غِلیدن» و یا شکل «حرفهای»تر آن «بشغلیدن» است که از غل و غلتاندن میآید اما گاهی به اشتباه آن را با قاف مینویسند. کسی که مبارز میطلبد میگوید «بِغِلیم؟» یا «بِشغِلیم؟» یا «میغِلی؟» یا «میشغِلی؟» طرف هم در پاسخ میگوید «بشغِلیم». اما کهنترین سندی که من از این بازی در ایران میشناسم به حکایتی از زمان رودکی سمرقندی، شاعر بزرگ سدهی چهارم هجری/دهم میلادی برمیگردد. در تذکرهها آمده است که روزی رودکی در شهر بخارا چند کودک را دید که چهارمغز [=گردو] بازی میکردند. جمعی از مردم، شیفتهی ظرافت و هیجان کودکانه، به دور ایشان گرد آمده بودند. رودکی به جمع آنان پیوست. کودکی شیرین زبان ضمن غلتاندن گردو با سخنانی موزون، اشتیاق خود را برای افتادن آن در گودال کوچکی - که به این منظور کنده بودند - بیان میداشت و میخواند: «غلتان غلتان همیرود تا بُن گود». حرکت ملایم گردو به سوی گود و انتظار و هیجان بازی و شیرینی رفتار کودک که همه را فریفتهی خود ساخته بود، چنان در طبع نازک شاعر اثر کرد که از آن پس رباعیهای بسیاری بر این وزن و آهنگ سرود. البته این داستان را سرآغاز سرودن رباعی دانستن شاید درست نباشد. زیرا رباعی از قالبهای شعری کهن ایرانی است و به احتمال فراوان پیش از رودکی نیز رباعی سروده میشده است. منظورم این بود که دست کم از زمان رودکی کودکان این بازی را میکردند و در آن زمان از گردو سود میجستند. گذشته از گردو، در قدیم از گویهای سنگی و گِلی و سفالی و مانند آن هم استفاده میشده است. |
اکنون ساعت 03:43 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3 می باشد. |
Powered by vBulletin Version 3.8.12 by vBS
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Free Persian Language By
Harfe rooz Ver
3.0