ورزش، سایت تخصصی رشته های ورزشی  
بازگشت   ورزش، سایت تخصصی رشته های ورزشی > ورزش با حیوانات > سوارکاری (اسب سواری) > درباره اسب

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
قدیمی 10-11-2010, 05:10 PM   #1
bahar
(کاربر طلایی)
 
bahar آواتار ها
 
تاریخ عضویت: Oct 2010
نوشته ها: 1,078
79 مقدمه ای بر اسب و درمان



مقدمه ای بر اسب و درمان



سوگند به اسبهایی که در تاختن، نفسشان به شماره می افتد و سوگند به اسبهایی که به هنگام شتاب، از برخورد سمهایشان با سنگها، آتش برمی افروزند. صبحگاهان (دشمنان حق) را به غارت می گیرند و گرد و غبار برانگیخته، گرداگرد سپاه دشمن حلقه می زنند و آنان را محاصره می کنند.(قرآن سوره والعادیات)


آیا تو را یارای آن هست که به اسب نیرو بخشی یا گردنش را به یال بیارایی و او را مانند ملخ به جست و خیز در آوری؟ چه سهمگین است شیهه با شکوهش، به زمین سم کوبد و از نیروی خود شادمان است. به جنگجو پذیره شود، به ترس بخندد، از شمشیر رو نگرداند، هر چند که ترکش و ناوک و نیزه درخشان بر او گذرد، خشمگین و خروشان زمین در نوردد و از آوای کرنا از تکاپو باز نماند. با خروش کرنا، های های برآورد و از دور پهنه کارزار را دریابد. (تورات-کتاب ایوب پیامبر باب 29 - فقرات19 - 25 )


تلفیق اسب و دریا شیرین ترین آرزوی زندگی من است. تجسم کن تو آزاد و رها در ساحل ایستاده ای. بعد اریب در هوا، بر اسبی در حال تاخت می پری و ساحل را با تمام وسعتش در زیر نعلهای اسبت می لرزانی. ذرات ماسه که بر هوا بر می خیزند و به تنت می نشینند، تو را لبریز از لذت می کنند.

سر اسب را عمود بر دریا می چرخانی و می رانی به سمت دریا. درست در آن جایی که موجهای غلطان خود را بی محابا بر ساحل می کوبند، بر روی هم می لغزند و به عقب سُر می خورند. در آنجا که شکاف بین ماسه ها حریصانه و شهوتناک حبابهای باقی مانده را می بلعند، لگام می کشی. می ایستی و چشم می دوزی به موجهای خروشان، به عظمت دریا، به افق رنگین با طیف طولانی رنگهای زرد تشکیل دهنده غروب. به آنجا که دریا وآسمان دو آبی بی انتها به وصال هم می رسند و پر می شوی از انرژی سرشار اسب سرکشی که متواضعانه و مطیعانه به تو رکاب داده است. می توانی تا ابد بایستی و نظاره کنی و از لذت محاط بودن بر محیط سیراب گردی...


به یاد ندارم در طول مدت عمرم در خواب حرف زده باشم؛ جز چند موردی که به گزارش اطرافیان زمزمه هایی در مورد دریا یا اسب داشته ام. اما زمانی رسید که روزمرگی زندگی آن چنان مرا اسیر خود کرد که حتی رویاها و آرزوهایم را به دست فراموشی سپردم. تا آن روز که کارپرداز مرکز از راه رسید با کتابی در دست. روی جلد کتاب عنوان درشت "اسب" درج شده بود با تصویر اسبی در تلالو رنگهای الوان غروب خورشید. تورق بر آن کتاب، عشق اسب را باز در من زنده کرد. احتمالأ همکارم به مدد تجربه و سابقه سوارکاری اش متوجه این علاقه دیرین من گردید که بی مقدمه پرسید "چرا یکبار سری به باشگاههای سوارکاری نمی زنی؟" پیشنهاد وسوسه برانگیزی بود. همان روز غروب به مجموعه تفریحی و سوارکاری بهشت رفتم.


تا روی تخت های مشرف به مانژ، در انتظار دم کشیدن چایی نشسته بودم و به اسبهای در حال یورتمه و سوارکاران قبراقشان نگاه می کردم، یاد آرزوی دیرینم افتادم. همیشه وقتی هنگام غروب، کنار دریا بودم، پیش خود مجسم می کردم که بر اسبی هورخش سوارم و از لذت تاختن و رهاشدن، مسرور. حال، اما تکه دوم رویایم را در دست داشتم و در حسرت تکه اول مانده بودم. به روش همیشگی متوسل شدم. به قدرت تخیل دیوار بلند بتونی ته مانژ را برداشتم و به جایش امواج خروشان دریا را متصور گشتم.

هنوز شیرینی این تصویر به تمامی توسط مخاط چشایی وجودم ادراک نشده بود که حرفها و توضیحات سرپرست باشگاه به جایش مزه ای مابین تلخی و شوری نشاند. او از خطر منقرض شدن نژادهای اصیل ایرانی گفت تا مشکلات پرورش اسب. از کم لطفی مسئولین نسبت به این موجود یگانه گفت تا بی توجهی فدارسیون سوارکاری. می گفت:" اینکه در مسابقات بین المللی، ایرانیان حق بردن اسب خود را ندارند و مجبورند با اسب های عاریه ای مسابقه دهند، باعث می شود که سوارکاران ما نتوانند، آنطور که باید و شاید قابلیت های خود را به عرصه نمایش بگذارند. دلم گرفت، مگر نه اینکه مهمترین قسمت هنر سوارکار ایجاد نزدیکی احساس، عاطفه، دوستی و فرمانبرداری در اسبش است، آن چنان که گویی جزئی از پیکر اوست؟ و همه اینها با یک اسب عاریه ای چطور ممکن است؟!


یادم افتاد که خیلی وقت پیش در جایی خوانده بودم که پروفسور هرتسفلد و سرآرتور کیث، ایران را مرکز تمدن و فرهنگ پیش از تاریخ می دانند. آنها در این باره چنین می گویند:" از این که فلات ایران در واپسین مرحله عصر حجر( هزاره پنجم پیش از میلاد) تمدنی بسیار پیشرفته بوده، هیچ تردیدی نیست" همچنین پرفسور چایلو گفته است:" اسب برای نخستین بار در فلات ایران اهلی شده است. آریایی ها مردمی دامپرور، سوارکار و جنگجو بودند. آنها از نخستین مرمانی بودند که اسب وحشی را رام کردند. هم آنان بودند که استفاده از اسب را برای کشیدن ارابه های جنگی به مردم بابل، مصر و یونان آموختند. "


همزمان با این یادآوری در قفسه سینه ام مشابه همان دردی پیچید که سالها پیش، وقتی معلم تاریخ مفاد عهدنامه ترکمن چای را توضیح می داد، تجربه اش کرده بودم. چطور کشوری می تواند داعیه پایه گذاری تمدن و فرهنگی را داشته باشد که خود از استفاده از آن محروم است؟!


قلبم گرفته، سرم سنگین و بدنم سست و خرد شده بود. می گویند خداوند هیچ کدام از مخلوقاتش را مثل هم نیافریده و طبیعت هرکس با دیگری متفاوت است. اگر چنین باشد با هیچ توصیف دقیقی حالم را نخواهید فهمید. به خانه که رسیدم عزمم را جزم کردم که تمام هوش و حواسم را از اسب، اسب سواری و... برگیرم و به جای دیگری معطوف کنم. قرار بود در چند روز آینده، جلسه سیاووش خوانی داشته باشیم. تمام نتهایی که در مورد این شخصیت اسطوره ای برداشته بودم، دورم چیدم.

حتما برای شما هم پیش آمده که وقتی چیزی در ذهنتان لانه کرده در زمین و آسمان و هر آنچه پیش روی دارید، نقشش را می بینید! اولین چیزی که در مورد سیاووش خواندم این چند خط بود:

سیاووش در زمره پهلوانان پاک سرشت و مظلوم ایران به شمار می رود. نام او در زبان پهلوی "سیاووخش" به معنی "دارنده اسب سیاه" است. کلمه اسب در نام بسیاری از پهلوانان و شاهان ایرانی دیده می شود.سلسله کیانی از زمان لهراسب به بعد را خاندان "اسپه" می نامند زیرا کلمه اسب، یا اسپ در نامهای گشتاسپ( دارنده اسب از کار افتاده)، لهراسب( دارنده اسب تیزرو)، زراسب(دارنده اسب طلایی)، و... دیده می شود که نشانگر اهمیت اسب در میان حیوانات و نقش کلیدی آن در زندگی آریاییهاست!


فرهنگ نامهای ایرانی را برداشتم. حتی با نگاهی سرسری هم می توان شمار زیادی از نامهایی را یافت که از کلمه اسب مشتق گشته اند.


هیتاسب: دارنده اسب بسته شده
مهراسب: دارنده اسب خورشید
گرشاسب: دارنده اسب لاغر
طهماسب: دارنده اسب نیرومند
اراسب: دارنده اسب نیرومند
ارجاسب: دارنده اسب گرانبها
ارشاسب: دارنده اسب های نر
گشتاسب و ویشتاسب: دارنده اسب از کار افتاده
ایزدگشسب: دارنده اسب نر ایزدی


از آن روز به بعد در باب هر چه می خواندم چشمانم ناخوداگاه کلمه اسب، تاریخ و ایران را جستجو می کرد.
مثلا داشتم گزارشات میراث فرهنگی را می خواندم که این مطلب را دیدم: "غارشناسان در بررسی و مطالعات نقش برجسته های تخت جمشید توانستند بیش از 13 حیوان را که در دوره هخامنشی در منطقه مرودشت زندگی می کردند را شناسایی کنند. لازم به ذکر است که تخت جمشید مجموعه کامل از سازه ها و بقایای مربوط به دوره هخامنشی، مقارن با حکومت داریوش اول است."


فردای آن روز هنگام جستجو درگوگل خیلی اتفاقی به این مقاله از دکتر تورج دریایی برخوردم: "... در دی ماه 1381 سفری به فرانسه کردم و دیدم نمایشگاه بزرگی در مورد سوار و سوارکاری در دنیای عرب ترتیب داده اند. هرجا می رفتم پوسترهای این نمایشگاه به چشم می خورد. اما متأسفانه این نمایشگاه فقط نام عرب را یدک می کشید هفتاد درصد در مورد فرهنگ وتاریخ اسب سواری در ایران بود، البته بدون ذکر نامی از ایران! شما در آنجا از بشقاب های ساسانی می دیدی با شکلهایی از اسب سواری و چوگان بازی تا نسخه های نفیس شاهنامه های مختلف با عکسهایی از سوارکاران اسطوره ای...!"


و بعد به این مطلب: " پروفسور گیرشمن، باستان شناس معروف می گوید: قدیمی ترین محل سکونت بشری در جهان، در دشت سیلک کاشان است و "اسب" در حدود 25000 سال پیش در آسیای مرکزی در ایران، مورد استفاده قرار می گرفته است. آریایی ها مردمی دامپرور، سوارکار و جنگجو بودند. آنها از نخستین مللی بودند که اسب وحشی را رام کردند. آنان بودند که استفاده از اسب را برای کشیدن ارابه های جنگی به مردم بابل، مصر و یونان آموختند."


جالب است که حتی در مورد وجوه نامگذاری اصفهان هم که مطالعه می کردم به مواردی مرتبط با اسب بر خوردم. توجه بفرمایید"...آنچه منطقی تر از همه به نظر می رسد وجه تسمیه ای است که حمزه اصفهانی اختیار کرده مبنی بر اینکه لفظ اصفهان از اسفاهان، و اسفاهان از اسپاهان به معنای سپاهها ولشکرها گرفته شده است. از این رو اصفهان را اسپاهان به معنای مرکز سپاه می خواندند که از دیر باز، از زمان کاوه آهنگر مردم اصفهان به سپاهی گری شهرت داشتند و در دوره ساسانیان، سپاهیان اصفهانی با درفش کاویانی در مقابل شاهان مانور می داده اند. همچنین منظور از کلمه "اساوره ای" که در بین تازیان شهرت دارد، همان سوران برجسته اصفهانی هستند. از آنجا که اصفهان مرکز سپاه بوده، عجیب نیست وقتی می بینیم که بیشتر از بیست محل از دیه و دهکده بزرگ و کوچک با کلمه اسب و ریشه کهن "اسپه" در دور و بر اصفهان وجود دارد.


بر حسب دلایل و مدارک مستدل اثبات شده است که نام اصفهان یا اسپاهان از ریشه کلمه "اصب" (فرم تازی واژه) معادل "اسپ" یا "اسپه" (فرم اوستایی و فارسی باستان) گرفته شده است.
لازم به ذکر است نه تنها اصفهان که شهر ها و دیه های مختلفی از واژه "اسپ" مشتق شده اند که اگر بخواهم نام همه را بیاورم لیست بلند بالایی خواهد شد لیکن به همین چند اسم بسنده می کنم: اسفرنجان(گرگان-گلپایگان)، اسفدران(مرودشت)، اسفاد(بیرجند)، اسبستان(قزوین)، اسفاران(کرج)، اسفدان(نطنز) و..."


در همین بین سعادتی پیش آمد و دو سه جلسه ای با جناب آقای دکتر یحیی رضایی نژاد استاد دانشگاه صنعتی اصفهان در گروه علوم دامی، متخصص "پرورش اسب" و نویسنده" کتابی که مرا به این سمت سوق داد"، به گفتگو بنشینم. خاطرات زیبا و شنیدنی در مورد اسب و سوارکاری داشتند. خاطراتی که در آنها نه فقط تجربیاتی مرتبط با اسب، بلکه علومی از قبیل فرهنگ، جامعه شناسی، مردم شناسی، قومیت شناسی، روانشناسی و... در آنها مستور بود. وقتی عشق دکتر را نسبت به اسب که گویی تمام وجودش را تحت الشعاع قرار داده بود دیدم، حقیقتا به احساس خودم شک کردم، نکند علاقه من به اسب و سوارکاری ناشی از یک بوالهوسی زودگذر باشد؟!


طی این جلسات هوم بر آن شد از شماره آینده با استفاده از علم و تجربه جناب دکتر رضایی نژاد (بعنوان متخصص پرورش اسب و ورزشکار)، پزشکان، روانپزشکان و متخصصین مختلف به یکی دیگر از مباحث تلفیقی و نو تحت عنوان "اسب و درمان" بپردازیم.


در خاتمه بعنوان حسن ختام تکه هایی از کتاب دکتر که به تاریخچه اسب در ایران باستان بر می گردد و مرتبط با بحث این شماره ما است می آورم:
"تنها حیوانی که در سفر تکاملی و تاریخی با انسان همراه بوده و همگامی کرده و می کند اسب است. چه آنگاه که انسان را خورشی بیش نبود و چه زمانی که عامل شکار و موفقیت های او در درازنای تکامل و تاریخ قرار گرفت. آریائیان با نیروی اسب، پادشاهی پانصد ساله خود را برپا کردند. خشایارشاه با یک و نیم میلیون راس اسب به غرب یورش برد."(پیش گفتار- صفحه یک)
"مروج الذهب مسعودی نام چهارده تن از نیاکان زرتشت را برشمرده که چهار تن از آنان با واژه اسپ دیده می شوند، این چنین: وروشسب، اورودسپ، اویکدسپ، هیچت اسپ (یعنی دارنده هجده اسب)" (صفحه 8- بند1-3)
"زمان شروع اسب در عربستان نباید قدیمی تر از پایان سده چهارم پیش از میلاد باشد."


به گواهی کارنامه ایران باستان، ایرانیان دوست داران اسب، این حیوان دلیر بوده و از دیر باز ایران زمین، پرورشگاه اسب ها بوده است، آن چنان که در سراسر گیتی اسب های این مرز و بوم به خوبی شناخته شده بودند.
هرودوت در 500 سال قبل از میلاد نوشته است: ایرانیان به فرزندان خود از پنج سالگی سه چیز می آموزند: اسب سواری، تیراندازی و راستگویی.


استرابون جغرافیایی نویس یونانی در پایان سده اول قبل از میلاد درباره عادات و رسوم ایرانی ها می نویسد: ایرانیان جوان از پنج تا بیست و پنج سالگی کمان کشیدن، زوبین انداختن، بر اسب نشستن و راست گفتن را می آموزند.
هرودوت می نویسد: کشور ایران دارای اسب های زیبا و مرغوبی است و بزرگ ترین آموزشگاه سوارکاری دنیا محسوب می گردد. اغلب بزرگان، از اطراف و اکناف برای یادگیری این فن به طور صحیح به این کشور روی می آورند.


هرودیاس درباره پارت ها می نویسد: پارت ها کمان و اسبشان را مانند رومی ها فقط در هنگام جنگ لازم ندارند بلکه از کودکی با آن بزرگ می شوند.
گزنفون می نویسد: در میان سرزمین ها، ایران بزرگ و کشورهای همسایه، سرزمین ماد یا ایران غربی از حیث اسب های خود نام بردار بود. به ویژه نسا که در همین بخش از ایران دارای چراگاههای پهناور بوده و اسب هایی دیگری که در زیبایی و بزرگی و پایداری و چالاکی بی مانند بودند.


bahar آنلاین نیست.   پاسخ با نقل قول
پاسخ

برچسب ها
اسب, اسب سواری


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code هست فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
کد HTML غیر فعال است

انتخاب سریع یک انجمن

War Dreams    Super Perfect Body    Scary Nature    Lovers School    Winner Trick    Hi Psychology    Lose Addiction    Survival Acts    The East Travel    Near Future Tech    How Cook Food    Wonderful Search    Discommend

Book Forever    Electronic 1    Science Doors    The Perfect Offers    Trip Roads    Travel Trip Time    Best Games Of    Shop Instrument    Allowedly


All times are GMT. The time now is 12:55 PM.


کپی رایت © 1388 . کلیه حقوق برای وبگاه حرف روز محفوظ است